مانیفست در دنیای سینما

سینما از قاب سیاوش اسعدی

مانیفست در دنیای سینما

سینما از قاب سیاوش اسعدی

گام نخست >> شرحی بر وبلاگ

درود بر دوستان  

 

وبلاگ مانیفست با هدف اشنایی بیشتر با فیلم ها و اثار سینمایی جناب اقای سیاوش اسعدی کارگردان جوان و پویای سینمای ایران و همچنین به منظور ارائه نظرات و نقدهای سینما دوستان و منتقدان گرامی طراحی شده به امید همراهی همیشگی شما با این وبلاگ ... 

 

سیاوش اسعدی دانش اموخته رشته سینماست که بعد از ساخت چند فیلم کوتاه سال گذشته اولین فیلم بلند خود را با نام حوالی اتوبان در بخش فیلم های اول و دوم ۲۸ جشنواره فیلم فجر ارائه کرد که نظر مثبت منتقدان را نسبت به فیلم خود  در پی داشت .

نظرات 2 + ارسال نظر
نازنین جمعه 18 تیر 1389 ساعت 04:56

تبریک امیدوارم بلاگ تخصصی - شلوغ و جذابی بشه

قرنطینه یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 04:49 http://qarantineh2.wordpress.com

حوالی ی اتوبان (سیاوش اسعدی)
دارم ساندویچ می خورم و منتظرم فیلمی تو مایهء فیلم های “رضا کریمی” و “محمد هادی کریمی” ببینم با توجه به فضای فیلم!

کات به : شوکه ام… حیرانم… خودم را گم کرده ام… من کجام؟… این فیلم چیست؟… این فیلم ساختهء یک ایرانی ست؟… باور نمی کنم دارم چخوف ایرونی بر پرده می بینم!… روح “سهراب شهید ثالث” را در سالن حس می کنم… فضای شهری با نگاهی چخوفی/ثالثی!… تلخ، سیاه، انسانی تر از هر وقت انسان هایی بر پرده ظاهر شده اند که این گندآب نمی گذارد پیداشان شود، شاید گاهی به گاهی… چند سال پیش “نفس عمیق” را داشتم با “بوتیک”. بعد “سنتوری” اضافه شد. این مثلث برای من مقدس بود در تاریخ تلخ این سال هایم اما حالا آن را با کمال میل باز می کنم. مثلثم، مربع می شود!

گنگم، گیجم، پاهایم بر زمین لق می خورند…

این فیلم یک شاهکار، شاهکار و یک شاهکار تمام عیار است. یک فیلم کامل از یک مجموعهء کامل! شرمنده اما مجبورم فقط تحسین و تمجید بیاورم!

فیلم نامه یک الماس هزار قیراتی ست. یک دنیا جهان بینی و یک دنیا زندگی پشت این فیلم نامه خوابیده است. دیالوگ نویسی ها کار دست یک مینیاتوریست بی همتاست. بازی گرفتن از بازیگرها، صحنه پردازی، فضاسازی، میزانسن کار یک کارگردان به تمام معناست. تدوین استاد “محمد رضا موئینی” حیرت آور است. او مثل همیشه کارش رقیب ندارد! انتخاب ساند ترک ها شوکه کننده اند.

من نمی دانم این آقای “سیاوش اسعدی” کیست؟ از کجا آمده؟ ایران بوده؟ نبوده؟… منی که تمام سوراخ ها را یک به یک می جورم، تا به حال هیچ گوشه ای هیچ اسمی از او ندیده ام… نمی دانم قبلن چه کار کرده؟ فیلم دیگری هم دارد یا نه؟ اما می توانم بگویم به نظر من، او یک “فیلم ساز” تمام عیار و کامل است.

فیلم روایت گر زنده گی ی یک دختر جوان ست (“نورا هاشمی”) که خانوادهء فقریش را ترک کرده و با مرد متمولی ازدواج کرده است. او دوست و هم خانهء دوران زندگی ی قبلی اش (“گلچهره سجادیه”) که روسپی ست را اتفاقی می بیند و در حالی که دوستش در پی برقراری ی ارتباطی دوباره با اوست، وی، او را پس می زند. دوست با اصرار در ماشینش می نشیند و چند دقیقه بعد در تصادف ماشین، دختر آسیب می بیند و از همین جا قصهء زنده گی ی آن ها دوباره به هم گره می خورد. فیلم یک بوتیک/نفس عمیق کامل شده است و فاز دیگری از آن ها را تصویر کشیده است. با همان تلخی ها و حسرت ها وآه ها… با همان حدیث نفس ها و ریزه کاری های زندگی ی روزمره و روزمرده. با این تفاوت که این فیلم، نقایص کوچک آن دو را ندارد و به طرز کاملی کامل است.

او کیست؟ : باور بفرمائید هنوز هم فکر می کنم فیلم نامه را نه “سعید نعمت الله” نه ” حمید نعمت الله” که یک گلشیری ای، همینگوی ای، کسی نوشته است. بی اغراق بروید ببینید اگر غیر از این بود شام هرجا خواستید مهمان من!

کل کل اخوان نعمت اللهی : با توجه به سبقه ای که از دیگر کارهای “سعید نعمت الله” سراغ داشتم انتظار مزخرفی در حد کارهای “سیروس مقدم” را داشتم!
اما یکی از رو دست های اساسی را خوردم. سعید بی تردید پوز حمید را با بوتیکش زد!

دیالوگ برگزیدهء اول : (فیلم مملو از دیالوگ هایی ناب است) آدم وقتی حرف داره کسی پیدا نمی شه باهاش حرف بزنه، وقتی هم که پیدا می شه آژانس سر می رسه!

دیالوگ برگزیدهء دوم : به رسول گفتم رسول واسه عروسی، یه چیز ازت می خوام : دوچیز، یکی این که حیاط ریسه کشی بشه، یکی دیگه این که ماشین عروس هرچی باشه فقط پیکان نباشه.

سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن با اختلاف بسیار تعلق بگیرد به : “گلچهره سجادیه”.

سیمرغ بهترین بازیگر نقش دوم زن با اختلاف بسیار تعلق بگیرد به : “نورا هاشمی”.

“شهاب حسینی” و “افشین سنگچاپ” هم عالی اند همان طور که “بهناز جعفری” ی نازنین!
سنگچاپ نقشش در بوتیک را به ملکوت رسانده است.

سکانس برگزیده : دختر (نورا هاشمی) پارچ آب را می آورد می گذارد بالای سر مادر پیرش. تکان تکان های معوج آب در پارچ صورت مادر را معوج نمایش می دهد. مادر می میرد. باز هم بی اغراق تا به حال در زندگی ی شخصی ام هیچ صحنهء مرگی را در هیچ کتاب یا فیلم یا واقعیتی تا این اندازه تکان دهنده ندیده بودم. بغضش هنوز در حلقم است، در دهانم، زیر پلک هایم…

شرط بندی ی خودم با خودم : شش سال پیش، بعد از این که “نفس عمیق” را در سینما دیدم با خودم شرط کردم اگر فیلم اکران شد حداقل بیست بار را بروم که رفتم. اما این بار نمی دانم چه عددی بگذارم وسط؟ اما از حالا غم اکران نشدنش را دارم!

شکرگزاری : خدایا سپاس از تو که این فیلم را جلوی چشمانم گذاشتی و مرا از عصبیت فیلم کپک زده، عجوزهء در اصطلاح “تهران”ی رها کردی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد